مبحث «خداشناسي» يا «معرفة الله»، هميشه براي انسان اصيلترين و اصليترين موضوع شناختي بوده است. چرا كه «شناخت خدا» و رسيدن به اين كه آيا عالم خلقت تصادفي به وجود يا آمده يا خدايي دارد كه آن را خلق نموده است؟ تعريف همه چيز، از جمله انسان را متفاوت مينمايد و بالتبع نقش اصلي را در تعريف حيات و تبيين هدف ايفا مينمايد.
خداشناسي فقط يك امر مقدسي كه ربطي به زندگي فردي و اجتماعي نداشته باشد نيست. اگر جهان اول و آخر معين و حكيمانهاي نداشته باشد و به قول غربيها جهان كهنه كتابي باشد كه اول و آخرش افتاده است، و بالتبع انسان نيز فقط طي همين مدت كوتاه عمر خود انسان باشد، حيات معقول، قانونمند و حكيمانه، شعاري بيش نيست و فايدهاي هم ندارد، همان بهتر كه اصالت با «لذت» باشد و ارزشها نيز نسبي و مبتني بر لذت باشند. تنازع بقا تنها قانون حاكم باشد و
در مورد طريقه درست در معرفت الله بايد گفت كه طبق روايات ميزان در اين امر دوري از تشبيه و تعطيل است.
شناخت خدا از طريق معرفت نسبت به تجليات خدا امكان پذير است و در نهايت عارف كامل خدا را درخويشتن مي يابد كه اين امر از طريق تجلي خدا بر قلب او امكان پذير مي شود.
بيان مطلب اين كه طبق روايات ميزان درست در معرفت خدا دوري از تشبيه و تعطيل است و درمورد تعطيل و تشبيه بايد گفت: