توسل به دعاي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در زمان حيات
رسول گرامي (صلّي الله عليه وآله) شريفترين و گراميترين انساني است كه خدا آفريده است. آيات قرآني به مقام و منزلت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) اشارات فراواني دارند كه نقل آنها در اين مختصر نميگنجد.
در منزلت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) كافي است كه بدانيم خدا او را مايه مصونيت مردم از عذاب ميشمارد و تصريح ميكند كه تا او در ميان مردم است خدا آنان را با نزول عذاب مجازات نميكند:
هشام بن عبدالملك، امام باقر(ع) را از مدينه به شام فرا خواند. در شام او و امام در يك مكان جلوس ميكردند و جمعي از مردم نيز در مجالس آنان حضور مييافتند. راوي ميگويد: زماني ما نشسته بوديم و نزد ايشان افرادي مشغول پرسشگري بودند، نگاه امام به تعدادي مسيحي افتاد كه از دامنه كوهي بالا ميرفتند. امام فرمود: آنان كياناند؟ آيا امروز، روز عيد آنان است؟ حاضران گفتند: خير يابن رسول الله! آنان دانشمندي دارند كه در اين كوه زندگي ميكند. هر سال در چنين روزي نزد او ميروند و او نيز در جمع آنان حاضر ميشود و هر چه درباره پديدههاي يك سال آينده ميخواهند، از او ميپرسند. امام باقر(ع) فرمود: آيا او با سواد است؟ گفتند: او از باسوادترين مردم زمان ماست؛ به طوري كه حواريان عيسي(ع) را نيز از نزديك ديده و با آنها همنشين بوده است. امام فرمود: پس برخيزيد و به ديدارش بشتابيم. حاضران گفتند: هر طور شما صلاح بدانيد.
امام باقر(ع) با اطرافيان خود روانۀ كوه گرديدند. وقتي به كوه رسيدند و وسط جمعيت مسيحيان رفتند، مشاهده كردند كه مسيحيان بساطي پهن كرده و پشتيها چيدهاند. توجه آن دانشمند مسيحي به سمت امام باقر(ع) جلب گرديده، از ايشان پرسيد: آيا شما از ما هستيد يا از امت مرحومه؟ امام فرمود: از امت مرحومه. پرسيد: آيا از دانشمندان آنان هستيد يا از عوام آنها؟ امام فرمود: از عوام آنها نيستم. او گفت: از شما بپرسم، يا شما از من ميپرسيد؟ امام فرمود: شما بپرسيد. آن مرد گفت: اي مسيحيان! مردي از امت محمد ميگويد از من بپرسيد، معلوم ميشود او به مسائل آگاهي دارد!
آن گاه پرسيد: اي بنده خدا! به من بگو چه ساعتي از شبانهروز است كه نه از شب محسوب ميشود، نه از روز؟ امام فرمود: