توحيد و شرك در عبادت
در موارد اختلاف،در پرتو ضابطهء قرآني داوري كنيم
بررسي عقيدهء موحّدان به هنگام پرستش خداي واقعي،و عقيدهء مشركان به هنگام پرستش خدايان پنداري،اين مطلب را روشن كرد كه گروه مشرك،بسان موحّد، به هنگام عبادت،دربارهء معبودهاي خود اعتقاد خاصي داشتند و آنها را خداي جهان و يا كارگردان عالم آفرينش و يا لااقل سررشتهدار سرنوشت انسانها ميدانستند و با چنين اعتقادي در برابر آنها خضوع ميكردند و به ستايش زباني و عملي ميپرداختند و اين ثابت ميكند كه در تحقّق مفهوم عبادت،وجود چنين عنصري در پرستشگر لازم است،و در غير اين صورت،عنوان عبادت،بر آن صدق نخواهد كرد.اكنون وقت آن رسيده است كه با در دست داشتن چنين ضابطهء كلّي،به داوري در مورد
مشكوك و مبهم بپردازيم،مواردي كه
با يك تعريف منطقي براي عبادت ميتوان بر بسياري از اشكالات وهابيان پايان بخشيد.
اساسيترين مسائل قرآني و كلامي، مسألهء توحيد و شرك است،علما و دانشمنداني كه دربارهء توحيد و شرك سخن گفتهاند به اقسام گوناگون آن دو اشاره كردهاند.توحيد همانند شرك براي خود انواع و اقسامي دارد كه در كتابهاي عقيدتي و احيانا تفسيري پيرامون آنها بحث و گفتگو شده است.براي اينكه خوانندگان گرامي از مجموع اقسام آن به صورت فشرده آگاه باشند،فهرست آن را در اينجا ميآوريم و سپس دربارهء يك قسم آن كه همان توحيد و شرك در عبادت است به طور گسترده سخن ميگوئيم؛زيرا محور بحث«ابن تيميّه»و پيرو او«محمد بن عبد الوهاب»همين مسأله است.آنان مسلمانان را به شرك در عبادت،متهم ميكنند و در ديگر اقسام،همه را با خود هماهنگ ميدانند و آنچه كه بيش از همه در كتابهاي آنها به چشم ميخورد،مسألهء شرك است و نازلترين بدگوئي آنان دربارهء يك نفر،متهم كردن او به شرك است.
از آنجا كه براي توحيد در عبادت يك تعريف منطقي ارائه ندادهاند،غالبا در تشخيص مصاديق آن دچار اشتباه شده و چيزهائي را كه ارتباطي به عبادت و پرستش ندارد از مصاديق آن ميانگارند.
اصولا كليد مناظره با وهابيان و حلّ عقدهها و گرههائي كه از جمود آنان مايه ميگيرد،تفسير صحيحي از عبادت است تا بلكه در نتيجه اين تفسير،موارد آن روشن شود و انسان،عبادت و پرستش را از احترام و ارج گذاري و ديگر مفاهيم جدا سازد.تا اين گره گشوده نشود و عبادت و پرستش به شكل دقيق،تفسير نگردد،هر نوع بحث و مذاكره با اين گروه،سودي نداشته و طرفين به نتيجه نميرسند.
مثلا پيروان محمد بن عبد الوهّاب ميگويند:توسّل به پيامبران و صالحان، استغاثه به آنان و استمداد از اوليا؛عبادت آنهاست و از آنجا كه عبادت،مخصوص خداست،طبعا چنين اعمالي پرستش غيرخدا به شمار ميرود و پرستشگر غير او، مشرك و محكوم به قتل است.
در حالي كه گروههاي ديگر ميگويند:توسل به صالحان،از مقولهء توسل به اسباب است.استغاثه و استمداد از ارواح صالحان پرسش آنها نيست بلكه توسّل به وسائل غيبي است كه در شرائطي مؤثّر ميباشند.
ما صريحا اين مسأله را اعلام ميكنيم كه نقطهء مركزي اختلاف وهابيان با ديگر مسلمانان،مسألهء تحديد معناي عبادت و پرستش و در نتيجه جداسازي مصاديق آن از مصاديق ديگر مفاهيم،مانند احترام و بزرگداشت يا توسّل به اسباب و وسائل است و به كليهء مناظران و نويسندگان با هدف،توصيه ميكنيم كه پيش از هر چيز اين مشكل را حلّ كنند و مناظر را وادار سازند كه از عبادت،يك تعريف جامع و مانع ارائه دهد.
مايهء تأسّف اينكه در سه قرن اخير كه كتابهاي وهابيان در اكثر مناطق منتشر شده و همهء مسلمانان را به جز گروه خود، متهم به شرك ميكنند،فصلي و يا بابي براي تعريف عبادت اختصاص ندادهاند و غير از كلّي گويي،كار ديگري نكردهاند. چون اين بحث جنبهء كليدي دارد اگر اندكي سخن به درازا كشد و از حالت فشرده بيرون آيد،از خوانندهء گرامي پوزش ميخواهيم و براي اينكه اين راه را به صورت روشن و ساده بپيماييم يك رشته مسائل اساسي را تحت عناويني جداگانه ميآوريم:
1-اقسام توحيد
همانطور كه يادآور شديم توحيد-وقهرا شرك نيز در برابر آن-اقسامي دارد كه فقط عناوين آنها را با يك تفسير اجمالي ميآوريم: