معرفی وبلاگ
بسم الرحمن الرحیم ................. اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ (روم/40) "معرفة الله" بطور تخصصی در خصوص موضوع خداشناسی فعالیت می کند. در اینجا سعی می کنیم علاوه بر موضوع معرفت خداوند تبارک و تعالی به انحرافات ادیان و فرقه های مختلف غیراسلام در خصوص مبدا و معاد پاسخ دهیم. برای ارتباط با مدیر وبلاگ می توانید از طریق ارسال کامنت و یا ایمیل: mahziar89@gmail.com اقدام نمایید. رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ(مائده/83)
دسته
link
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 238639
تعداد نوشته ها : 96
تعداد نظرات : 6
***
Rss
طراح قالب


پرسش:
قرآن مي گويد: آسمان را سقف محفوظى قرار داديم; ولى آنها از آيات آن روى‏گردانند. (32)سورة الأنبياء
آسمانها را بدون ستونى كه آن را ببينيد آفريد. (10)سورة لقمان
آن كس كه زمين را بستر شما، و آسمان را سقفى بالاى سر شما قرار داد. (22) سورة البقرة
و آسمان گشوده مى‏شود و بصورت درهاى متعددى درمى‏آيد. (19)سورة النبأ
آن زمان كه آسمان از هم شكافته شود، (1)سورة الإنفطار
آيا واقعا آسمان مانند سقف است كه در داشته باشد و اين سقف شكافته و فروريخته شود ؟ اين آيات به چه معناست و آيا در آن تعارضي مشاهده نمي شود؟

پاسخ:
در جواب به اين پرسش بايد ديد منظور قرآن از «سماء» چيست؟ و قرآن براي آن چه نقشي قائل مي باشد؟

الف : استعمالات سماء در قرآن
كلمه "سماء" در لغت به معناى طرف بالا است، و اين ، مفهوم جامعى است كه مصداقهاى مختلفى دارد، لذا مى‏بينيم در قرآن در موارد گوناگونى به كار رفته است:
1- گاهى به "جهت بالا" در قسمت مجاور زمين اطلاق شده، چنان كه مى‏فرمايد: أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ"[1] آيا نديدى خداوند چگونه مثل زده است گفتار پاك را به درخت پاكيزه‏اى كه ريشه‏اش ثابت و شاخه‏اش در آسمان (چند متر از سطح زمين بالاتر) است".
2- گاه به منطقه‏اى دورتر از سطح زمين (محل ابرها) اطلاق شده، چنان كه مى‏خوانيم: وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً"[2] ما از آسمان آب پر بركتى نازل كرديم".
3- گاه به "قشر متراكم هواى اطراف زمين" ( جوّ ) گفته شده: وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً"[3] ما آسمان را سقف محكم و محفوظى قرار داديم".
و اينكه خدا فرمود : « ما آسمان ( جو زمين ) را سقف محكمي قرار داديم به اين جهت است كه جو زمين همچون سقفى بر بالاى سر ما قرار دارد، و داراى آن چنان استحكامى است كه كره زمين را در برابر سقوط سنگهاى آسمانى حفظ مى‏كند، اين سنگها كه شبانه روز، مرتبا در حوزه جاذبه زمين قرار گرفته و به سوى آن جذب مى‏شوند، اگر اين قشر هواى متراكم نبود ما مرتبا در معرض سقوط اين سنگهاى خطرناك بوديم، اما وجود اين قشر، سبب مى‏شود كه سنگها پس از برخورد با جو زمين مشتعل و سپس خاكستر شود.
4- و گاهى به معناى" كرات بالا" آمده است ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ"[4] به آسمانها پرداخت در حالى كه دود و بخار بودند" (و از گاز نخستين، كرات را آفريد). »[5]
5- اصطلاحي ديگر در مورد آسمان
در آيات قرآن ذكري از خلقت و وجود « هفت آسمان »[6] به ميان آمده است كه « مقصود از "سماوات سبع" ( هفت آسمان ) همان معنى واقعى آسمانهاى هفتگانه است ، تكرار اين عبارت در آيات مختلف قرآن، نشان مى‏دهد كه عدد "سبع" ( هفت ) در اينجا به معنى تكثير[7] نيست، بلكه اشاره به همان عدد مخصوص است.
از آيات قرآن چنين استفاده مى‏شود كه تمام كرات و سياراتى را كه ما مى‏بينيم همه جزء آسمان اول است، و شش عالم ديگر وجود دارد كه از دسترس ديد ما و ابزارهاى علمى امروز ما بيرون است و مجموعا هفت عالم را به عنوان هفت آسمان تشكيل مى‏دهند.
چنان كه قرآن مى‏گويد: وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ"[8] ما آسمان پائين را با چراغهاى ستارگان زينت داديم".
از اين آيات بخوبى استفاده مى‏شود كه همه آنچه را ما مى‏بينيم و جهان ستارگان را تشكيل مى‏دهد همه جزء آسمان اول است، و در ماوراى آن، شش آسمان ديگر وجود دارد كه ما در حال حاضر اطلاع دقيقى از جزئيات آن نداريم. [9] چنانكه علم نجوم جديد نيز در اين راستا حركت كرده و تاييدي بر اين نظر مي باشد.[10]
نتيجه اينكه: معناي دقيق كلمه « سماء و السّماء » كه در قرآن آمده است ، « آسمان » نمي باشد . بلكه منظور طرف بالا مي باشد . و در معاني « جوّ » ، « كمي بالاتر از سطح زمين » ، « مكان ابرها » و ... به كار رفته است . و در آيات قرآن تنها در برخي موارد در معناي « آسمان » ( جايي كه ستاره ها و ... در آن هستند ) به كار رفته است.
از طرفي قرآن چهارده قرن قبل ( كه علم نجوم فاصله خيلي دوري با علم نجوم فعلي داشت ) ، عظمت جهان هستي و كوچكي اين دنياي محسوس در برابر آنچه به چشم نمي آيد را بيان داشته است . و با اين بيان كه تمام آنچه به چشم مي آيد و تمام كرات آسمان بالا آسمان اوّل است ، عظمت جهان را به روشني تمام تبيين نموده است .
اما بررسي آياتي كه كه در سؤال به آنها اشاره شده بود:
1 – الانبياء، 32 : وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ . و آسمان را سقفى محفوظ قرار داديم، و [لى‏] آنان از [مطالعه در] نشانه‏هاى آن اعراض مى‏كنند.
بحث از اين آيه و دلالت آن بر اعجاز علمي و عظمت علمي قرآن قبلا گذشت .
2 – لقمان، 10 : خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها . آسمانها را بى‏هيچ ستونى كه آن را ببينيد خلق كرد .
اين آيه نيز خبر از عظمت گوينده اش مي كند و اينكه او از علمي بي انتها و نامحدود به زمان و مكان برخوردار است . اين آيه نمي فرمايد كه آسمانها داراي ستون نيستند و بي ستون سرپا ايستاده اند ، بلكه مي گويد آسمانها داراي ستون قابل رؤيت نيستند .[11] و اين همان قانون جاذبه زمين مي باشد[12] كه علم بعد از چهارده قرن تازه به آن رسيده است . و اين مطلب اعجاب آوري است كه قرآن در چهارده قرن قبل كه علم در طفوليت خود به سر مي برد به اين مطلب علمي اشاره نموده است .
3 – بقره، 22 : الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً . همان خدايى كه زمين را براى شما بساطى (گسترده) و آسمان را بنايى (برافراشته) قرار داد .[13] آن كس كه زمين را بستر شما، و آسمان [جو زمين‏] را همچون سقفى بالاى سر شما قرار داد .[14]
تفسير نمونه بيان لطيف و جالبي در باره اين آيه دارد و مي گويد : « در اين آيه به قسمت ديگرى از نعمتهاى بزرگ خدا كه مى‏تواند انگيزه شكرگزارى باشد اشاره كرده و مي گويد: "مان خدايى كه زمين را بستر استراحت شما قرار داد" (الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً).
يعني اين مركب راهوارى كه شما را بر پشت خود سوار كرده و با سرعت سرسام آورى در اين فضا به حركات مختلف خود ادامه مى‏دهد، بى آنكه كمترين لرزشى بر وجود شما وارد كند، يكى از نعمتهاى بزرگ او است. نيروى جاذبه‏اش كه به شما اجازه حركت و استراحت و ساختن خانه و لانه و تهيه باغها و زراعتها و انواع وسائل زندگى مى‏دهد، نعمت ديگرى است، هيچ فكر كرده‏ايد كه اگر جاذبه زمين نبود در يك چشم بر هم زدن همه ما و همه خانه‏هاى وسائل زندگيمان بر اثر حركت دورانى زمين به فضا پرتاب و در فضا سرگردان مى‏شد؟! تعبير به" فراش" (بستر استراحت) چه تعبير زيبايى است، فراش، نه تنها مفهوم آرامش و آسودگى خاطر و استراحت را در بر دارد بلكه گرم و نرم بودن و در حد اعتدال قرار داشتن نيز در مفهوم آن افتاده است.
سپس به نعمت آسمان مى‏پردازد و مى‏گويد: "آسمان را همچون سقفى بر بالاى سر شما قرار داد" (وَ السَّماءَ بِناءً). كلمه" بناء" با توجه به كلمه" عليكم" بيانگر آنست كه آسمان بر بالاى سر شما بنا شده است، طبعا همچون سقف است، اين معنى به صورت صريحترى در سوره انبياء آيه 32 آمده است كه بيان آن گذشت . كلمه "سماء" كه در اين آيه به آن اشاره شده است همان جو زمين است، كه قبلا نيز توضيحي راجع به اين گذشت . يعنى قشر هواى متراكمى كه دور تا دور كره زمين را پوشانده، و طبق نظريه دانشمندان ضخامت آن، چند صد كيلومتر است.
اگر به نقش اساسى و حياتى، اين قشر ضخيم هوا، كه زمين را از هر سو احاطه كرده است بينديشيم خواهيم دانست كه تا چه حد اين سقف، محكم و براى حفاظت انسانها مؤثر است.
اين قشر مخصوص هوا كه همچون سقفى بلورين، اطراف ما را احاطه كرده در عين اينكه مانع از تابش نور آفتاب- اين اشعه حياتبخش و زندگى آفرين- نيست بقدرى محكم و مقاوم است كه از يك سد پولادين كه چندين متر ضخامت داشته باشد نيز محكمتر است! اگر اين سقف نبود، زمين دائما در معرض رگبار سنگهاى پراكنده آسمانى بود و عملا آرامش از مردم جهان سلب مى‏شد ولى اين قشر فشرده چند صد كيلومتري تقريبا تمام سنگهاى آسمانى را قبل از سقوط به سطح زمين مى‏سوزاند و نابود مى‏كند و تنها تعداد بسيار كمى مى‏توانند از آن عبور كرده و به عنوان يك زنگ خطر براى زمينيان به گوشه‏اى پرتاب شوند، و اين تعداد كم هرگز نتوانسته است آرامش را بر هم زند. »[15]
اما مقصود از آيه 19 سوره نبأ، گشوده شدن آسمان معنوي و اتصال عالم انساني به عالم ملكوت و فرشتگان است . يعني تا آن زمان، عوالم انساني از عالم فرشتگان جدا بود ، اينك اين جدايي به سر رسيده چون عالم مادي برچيده شده و عالمي ديگر به جاي آن برپا مي شود . از اين رو فرشتگان و انسان ها به هم مرتبط مي گردند .[16] چنانكه در تفسير قمي نيز اين آيه به درهاي بهشت تفسير شده است.[17] و اگر چه هم بعضي اين آيه و آيه اول سوره انفطار را به آسمان مادي تفسير كرده اند.[18]

پي نوشت ها:

[1] - ابراهيم، 24.
[2] - ق، 9.
[3] - انبياء، 32.
[4] - فصلت، 11.
[5] - مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه ، 1374 ش ، ج 1 ، ص 164 ، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ اول.
[6] - بقره ، 29 ؛ فصّلت ، 12 ؛ طلاق ، 12 ؛ ملك ، 3 ؛ نوح ، 15 .
[7] - معناي اين كه عددي براي تكثير باشد اين است كه خود عدد نشان دهنده تعداد واقعي نبوده و تنها رساننده زيادي آن چيز است .
[8] - فصلت، 12.
[9] - تفسير نمونه ، ج 1 ، ص 165 و 167 ؛ طباطبايى ، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن ، ج 17 ، ص 369 ، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم - قم، چاپ پنجم، 1417 ق.  
[10] - عظمت دنيا ! رصدخانه "پالومار" عظمت جهان بالا را چنين توصيف مى‏كند. " ... تا وقتى كه دوربين رصدخانه پالومار را نساخته بودند، وسعت دنيايى كه به نظر ما مى‏رسد بيش از پانصد سال نورى نبود، ولى، اين دوربين وسعت دنياى ما را به هزار ميليون سال نورى رساند، و در نتيجه ميليونها كهكشان جديد كشف شد كه بعضى از آنها هزار ميليون سال نورى با ما فاصله دارند، ولى، بعد از فاصله هزار ميليون سال نورى فضاى عظيم، مهيب و تاريكى به چشم مى‏خورد كه هيچ چيز در آن ديده نمى‏شود، يعنى روشنايى از آنجا عبور نمى‏كند تا صفحه عكاسى دوربين رصدخانه را متاثر كند. ولى بدون ترديد در آن فضاى مهيب و تاريك صدها ميليون كهكشان وجود دارد كه دنيايى كه در سمت ما است با جاذبه به آن كهكشانها نگهدارى مى‏شود.
تمام اين دنياى عظيمى كه به نظر مى‏رسد و داراى صدها هزار ميليون كهكشان است جز ذره‏اى كوچك و بى مقدار از يك دنياى عظيم تر نيست و هنوز اطمينان نداريم كه در فراسوى آن دنياى دوم دنياى ديگرى نباشد"، تفسير نمونه ، ج 1 ، 168 و 169 .
[11] - الميزان فى تفسير القرآن ، ج 11 ، ص 287 .
[12] - الميزان فى تفسير القرآن ، ج 11 ، ص 288 .
[13] - مشكينى على، ترجمه قرآن(مشكينى)، الهادى - قم، چاپ دوم، 1381 ش.
[14] ترجمه قرآن(مكارم)، دار القرآن الكريم (دفتر مطالعات تاريخ ومعارف اسلامى) - قم، چاپ دوم، 1373 ش.
[15] - تفسير نمونه ، ج 1 ، ص 118 الي 121 .
[16] - الميزان فى تفسير القرآن ، ج 20 ، ص 166 .
[17] - الميزان فى تفسير القرآن ، ج 20 ، ص 176 .
[18] تفسير نمونه،ج26،ص33
منبع: islamquest

دسته ها :
چهارشنبه دوم 11 1392 21:29

آيا بي نهايت بودن وجود خدا منافاتي با وجود ديگر موجودات ندارد؟
براي پاسخ به اين سؤال بايد معناي بي نهايت بودن خدا و رابطۀ موجودات عالم با خدا روشن گردد.
 معناي بي نهايت بودن خدا اين است كه ذات خدا ذاتي است نامتناهي از هر جهت و داراي تمام كمالات.[1] و وجود او از هر جهت كه فرض كنيم نامحدود است، جايي نيست كه نباشد، زماني نيست كه وجود نداشته باشد، كمالي نيست كه دارا نباشد[2] لذا ذات خدا هيچ حد و مرزي ندارد و به فرمودۀ قرآن كريم "هُوَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ فِي الْأَرْضِ"[3] و " فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ[4]، خدا در همه جا وجود داشته و محدود به حد و مرز خاصي نيست و از جمله، فوق زمان و مكان است، اما معناي بي نهايت بودن خدا اين نيست كه خدا همۀ مكان ها را اشغال كرده باشد بلكه اساسا هيچ مكاني را اشغال نكرده است زيرا اين جسم (موجود داراي ابعاد سه گانه طول ،عرض،ارتفاع) است كه مكان اشغال مي كند و خداوند جسم نيست تا مكاني را اشغال نمايد. استاد مكارم شيرازي مي فرمايد: اما اين كه خدا جسم نيست به خاطر اين است كه هر جسمي محدود است، محدود از نظر زمان، مكان، كيفيات و خواص و آثار و هر جسمي ابعاد معيني دارد در حالي كه ذات خداوند وجودي است از هر نظر بي پايان و نامحدود و بديهي است چنين وجودي را نمي توان در ابعاد جسم و در زندان زمان و مكان محصور كرد.[5]
 علاوه بر اينكه لازمۀ مكان داشتن اشياء، محدوديت اشياء در آن مكان خاص بوده و اگر خدا مكان داشته باشد، يعني محدود به مكان خاصي است كه اين با نامحدود بودن ذات خدا سازگار نيست.[6] امام كاظم (ع) مي فرمايد: "به درستي كه خداوند متعال هميشه وجود داشت، بدون زمان و مكاني و الآن نيز همانگونه است، هيچ مكاني از او خالي نيست و در عين حال هيچ مكاني را اشغال نمي كند و در هيچ مكاني حلول نكرده است."[7] شخصي از امام علي (ع) سؤال كرد پروردگار ما ،قبل از آنكه آسمان و زمين را بيافريند كجا بود؟ حضرت فرمودند: كجا، سؤال از مكان است، خداوند وجود داشت و هيچ مكاني وجود نداشت.[8]
 از طرف ديگر خدا موجودي، غني و بي نياز از غير است و تمام ممكنات محتاج به اويند و اگر بخواهد مكاني داشته باشد براي وجود خود نياز به آن مكان خواهد داشت، كه در اين صورت ديگر خدا واجب الوجود و غني نبوده، بلكه نيازمند به مكان خواهد بود، مثل ما انسان ها كه براي وجود خود نيازمند به مكان مي باشيم . اميرالمؤمنين (ع) به يكي از دانشمندان يهود مي فرمايد: خداوند متعال مكان را آفريد بنابراين ممكن نيست خودش مكاني داشته باشد و برتر از آن است كه مكاني او را در خود جاي دهد، آيا در يكي از كتاب هاي دين خود نديده اي كه روزي موسي بن عمران (ع) نشسته بود فرشته اي از شرق آمد، حضرت موسي فرمود از كجا آمده اي؟ گفت از نزد پروردگار، سپس فرشته اي از غرب آمد فرمود از تو كجا آمده اي؟ گفت از نزد پروردگار، فرشته اي ديگر آمد فرمود تو از كجا آمده اي؟ گفت از آسمان هفتم و از نزد پروردگار، باز فرشته اي ديگر آمد فرمود تو از كجا آمده اي؟ گفت از زمين هفتم از نزد پروردگار، در اينجا فرمود منزه است كسي كه هيچ مكاني از او خالي نيست و هيچ مكاني به او نزديك تر از مكان ديگر نيست.[9] در حالي كه اگر خدا يك موجود مكان دار باشد اولا؛ محدود به آن مكان بوده و ديگر نمي تواند در مكان هاي ديگر وجود داشته باشد و ثانياً؛ او نيازمند به مكان خواهد بود نه خالق و آفريدگار مكان تا مكان نيازمند به او بوده باشد.
 دليل ديگر اين است كه مكان حادث است (ابتدا نبوده و بعد به وجود آمده است) و قديم و ازلي نيست در حالي كه خداوند هم ازلي (قديم) و هم ابدي است[10] و اگر خداوند متعال بخواهد مكان داشته باشد، همانطوري كه مكان امري حادث است، خدا نيز حادث بوده و قديم بالذات و ازلي نخواهد بود در حاليكه خدا قديم بالذات و ازلي است لذا نمي تواند مكان داشته باشد.[11]
 اما اينكه مي گوييم خدا در همه جا هست يعني اساساً خدا مافوق مكان است لذا مكان ها در برابر او يكسان است و همه جا را پر كرده و وجود خدا در همه جا هست.[12] امام صادق (ع) در جواب ابوشاكر كه از او سؤال كرده بود آيا خداوند يكتاي ناديده در درون سنگ است؟ فرمود: در درون همه چيز و همه جا هست همانطور كه هوايي كه ديده نمي شود در همه جا هست خداوند متعال نيز در همه جا هست.[13]
 قرآن كريم در اين باره مي فرمايد: "مشرق و مغرب، از آن خداست! و به هر سو رو كنيد، خدا آنجاست! خداوند بى‏نياز و داناست"‏.[14]
 اما رابطۀ موجودات عالم با خدا چيست؟
 بدون شك موجودات عالم داراي كثرت و تعدد و اختلاف انواع و اصناف هستند اما همه ظهور تجلي صفات پروردگار متعال و فيضي از افاضات نامتناهي او به شمار مي آيند. جابر از امام صادق (ع) پرسيد شما قبول داريد كه خداوند در همه جا هست؟ امام فرمود: آري، جابر پرسيد: بنابراين بايد تصديق كنيد كه خدا در همه چيز نيز هست؟ امام فرمود: آري، جابر پرسيد: بنابراين بايد عقيده كساني كه مي گويند آفريده و آفريدگار يكي است، صحيح باشد چون وقتي معتقد شديم كه خدا در همه چيز است بايد تصديق كنيم كه همه چيز، حتي سنگ و آب و گياه خدا است؟ امام فرمود: چنين نيست، خدا در سنگ و آب و گياه هست ولي سنگ و آب و گياه خدا نيست، همانطوركه روغن در چراغ هست ولي چراغ، روغن نيست.[15]
 عمران صابي از امام رضا (ع) سؤال كردند كه آقا بفرمائيد آيا خدا در خلق است يا خلق در خدا قرار دارد؟ فرمود: عمران خداوند منزه از چنين حرفهاست، اينك به لطف خدا برايت مثالى مى‏زنم كه درك كنى. بگو ببينم وقتى به آينه نگاه مى‏كنى و خود را در آن مى‏بينى تو در آينه هستى يا آينه در تو قرار دارد؟ اگر هيچ كدام از شما دو تا در هم قرار نداريد پس به چه چيز خود را در آن مى‏بينى؟! (1) عمران گفت به وسيله نورى كه بين من و آينه قرار دارد. حضرت رضا عليه السلام فرمود: آيا آن نورى كه در آن آينه است بيشتر از نورى است كه در چشم خود مى‏يابى؟ گفت آرى. فرمود: پس به ما نشان ده. عمران نتوانست جوابى بگويد. حضرت رضا عليه السلام فرمود: پس در واقع نور واسطه شده كه خود و آينه را ببينى بدون اينكه در يكى از شما دو تا داخل شود (پس امكان دارد خداوند نيز تأثير در آفرينش نمايد بدون اينكه او در آنها باشد يا آنها در او باشند).[16]
 حضرت علي (ع) در اين باره مي گويد: لَيْسَ فِي الْأَشْيَاءِ بِوَالِجٍ وَ لَا عَنْهَا بِخَارِج[17]‏؛ او در اشياء داخل نيست و از آنها بيرون نيست‏.
 نكتۀ پاياني اين كه وجود حقيقي فقط از آن خدا بوده و بقيه موجودات، مرآت و آينه اي هستند كه عكس رخ يار در آن افتاده است. آنها نمايانگر و تجلي ذات ربوبي هستند. و اين معناي كلام اميرالمؤمنين (ع) است كه مي فرمايد: "من هيچ موجودي را نديدم مگر اينكه خدا را قبل از آن و بعد از آن و همراه آن ديدم .[18] چرا اگر خدا نبود هيچ موجودي نبود.
 
[1]. مكارم شيرازي، ناصر، عقيده يك مسلمان، ص 38، مطبوعاتي هدف، چاپ اول.
[2]. مكارم شيرازي، ناصر، خدا را چگونه بشناسيم؟، ص 42، انتشارات محمدي(ص).
[3]. انعام، 3.
[4]. بقره، 155.
[5]. عقيده يك مسلمان، ص 43.
[6]. همان، ص 47.
[7]. شيخ صدوق(ره)، توحيد باب 28، حديث 12: «ان الله تبارك و تعالي كان لم يزل بلازمان و لامكان و هو الآن كماكان لايخلوا منه مكان و لايشغل به مكان و لايحل في مكان».
[8]. قائمي، اصغر، اصول اعتقادات، ص 61، مركز مديريت حوزه علميه قم، 1378ش.
[9]. اجتجاع طبرسي(ره)، ج 2، ص 313.
[10]. هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليم
[11]. شيخ طوسي (ره)، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 318، انتشارات شكوري، زمستان 1373ش.
[12]. خدا را چگونه بشناسيم؟، ص 81.
[13]. محمدي ري شهري، بحث آزاد در اسلام، ص 58، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، تيرماه 1372ش.
[14]. بقره، 155: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَليم».
[15]. بحث آزاد در اسلام، ص 90.
[16]. احتجاجات، ترجمه جلد چهارم بحار الانوار، ج ‏2، ص 307.
[17]. نهج البلاغه، خطبۀ 186.
[18] وحدت وجود و بداء، ص 13-17؛ جعفري، محمد تقي، ترجمه‏ و تفسير نهج ‏البلاغه، ج 14، ص 290: «ما رايت شيئا الا و رايت الله قبله و بعده و معه».
منبع:  islamquest

دسته ها :
دوشنبه شانزدهم 10 1392 20:2
X