انسانها به طور فطري نوعي نياز و گرايش به پرستش يك معبود را در خود حس مي كنند، حتي كساني از سر دشمني به ظاهر منكر اين حقيقت هستند، در ضمير خود به آن ايمان دارند، ولي گويا صداي رساي ضمير خود را نميشنوند.
از آيات قرآن كريم درمي يابيم كه اصل وجود آفريدگار براي اين جهان از امور آشكاري است كه به دليل و اثبات نياز ندارد. ازاين رو، بيشتر آيههاي قرآن در زمينه خداشناسي، مربوط به صفتهاي پروردگار و شركزدايي است. در اين زمينه، به برخي آيهها اشاره ميكنيم:
وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّي يُؤْفَكُونَ. (عنكبوت: 61)
و اگر از ايشان بپرسي: چه كساني آسمانها و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را [چنين] رام كرده است؟ خواهند گفت: «الله» پس چگونه [از حق] بازگردانيده ميشوند؟
وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأًَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَايَعْقِلُونَ. (عنكبوت: 63)
و اگر از آنها بپرسي:
چه کسی از آسمان آبی فرو فرستاده و زمین را پس از مرگش به وسیله آن زنده گردانیده است، حتماً خواهند گفت: الله. بگو ستایش از آن خداست، با این همه بیشترشان نمیاندیشند.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَایَعْلَمُونَ. (روم: 30)
پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدایْ تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمیدانند.
در این آیه، نه تنها مسئله خداشناسی، امری فطری معرفی شده، بلکه آفرینش انسان با باور به وجود او سرشته شده و دین که همان اصول و کلیات آیین خداست، امری فطری است.
البته معنای فطری بودن باور به خدا این نیست که انسان در همه احوال و شرایط به آن توجه داشته باشد، چه بسا عواملی سبب می شود که چنین دریافتی پنهان بماند و در ذهن خودآگاه خودنمایی نکند. آن گاه که حجاب کنار زده شود، انسان ندای درون را به خوبی میشنود و متوجه آن میشود. برای انسان هنگام بروز حادثه های خطرناک، مانند هجوم موجهای دریا به کشتی، بروز نقص فنی در هواپیما، یورش سیل و... یک حالت عرفانی و توجه ویژه به خدا پدید می آید و آدمی در این حالت، با قلبی سرشار از ایمان، از خدا میخواهد او را از این گرداب برهاند. در اینجا ترس، یادآور آن ندای درونی و باور فطری انسان است، نه پدیدآورنده ایمان به خدا.
هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّی إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَهٍ وَ فَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَ جَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَ ظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَواْ اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَـذِهِ لَنَکُونَنِّ مِنَ الشَّاکِرِینَ، فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ... . (یونس: 22 و 23)
اوست که شما را در خشکی و دریا میبرد، وقتی در کشتی قرار میگیرید و باد ملایمی آنان را میبرد. خوشحال میشوند و ناگهان باد سهمگینی بر آن میوزد و موج از هر طرف به ایشان میرسد و تصور میکنند بلا آنان را فرا گرفته است. (در این هنگام) با باور خالص، خدا را میخوانند و میگویند اگر ما را از این خطر برهانی، او را سپاس گزاران خواهیم بود. و وقتی خدا آنان را نجات دهد، خدا را با اعتقاد خالص و پیراسته از شرک میخوانند. وقتی آنان را به خشکی رسانید، ناگهان به خدا شرک میورزند.
از این آیات پی میبریم که باور به خدا، در نهاد انسان به صورت فطری وجود دارد، ولی سرگرمیهای ناسالم و لذتهای زودگذر و هموار بودن مسیر زندگی، انسان را از ندای درون غافل میسازد و هنگام سختیها که انسان آهنگ یک نواخت زندگی را از دست میدهد، به حکم فطرت به یاد خدا میافتد و کارساز و مشکلگشایی جز او نمییابد.
شخصی خدمت امام صادق(ع) رسید و عرض کرد: «خدا را به من آنچنان معرفی کن که گویی او را میبینم».
حضرت از او پرسید: «آیا هیچ وقت از راه دریا مسافرت کرده ای؟»
گفت: «آری».
فرمود: «اتفاق افتاده است که کشتی شما در دریا بشکند؟»
گفت: «بلی، اتفاقاً در سفری چنین ماجرایی پیش آمد».
فرمود: «به جایی رسیدی که امیدت از همه چیز قطع شود و خود را مشرف به مرگ ببینی؟»
گفت: «بلی چنین شد».
فرمود: «در آن حال، امیدی به نجات داشتی؟»
گفت: «آری».
فرمود: «در آنجا که وسیلهای برای رهایی تو وجود نداشت، به چه کسی امیدوار بودی؟»
وی متوجه شد که در آن حال گویا دل او با کسی پیوند داشته، به گونهای که گویی او را میدیده است.[11]
صدر المتألهین، نیز از اینکه انسان در حوادث سخت به یاد خدا می افتد، فطری بودن خداشناسی را نتیجه می گیرد و چنین می نویسد:
وجود واجب خداوند متعال، امری فطری است؛ چون انسان در برخورد با حوادث سخت و ترسناک، به حکم فطرت بر خدا توکل میکند و خود به خود به آن موجود سببساز متوجه میشود که مشکلها را آسان میسازد. به همین دلیل میبینیم بیشتر عرفا بر اثبات وجود خدا و کارگردانی او در نظام هستی، به توجه و حالتی استدلال میکنند که انسان موقع برخورد با حوادث ترسناک، از قبیل غرق شدن یا حریق در خود مشاهده میکند.[12]
همچنین ایشان در این بحث، از آیاتی یاد میکند که در آنها از گرایش انسان به خدا و پناه بردن به او هنگام بیچارگی، سخن رفته است؛ مانند این آیه شریفه که میفرماید:
و چون به کشتی درآیند، خدا را پاک دلانه میخوانند [ولی] هنگامی که آنها را [به سلامت] به خشکی رساند، باز به راه شرک میروند. (عنکبوت: 65)
بزرگی در این زمینه میگوید:
بی گمان هزاران نفر از مردمی که وجود خدا را انکار کردهاند، در برابر معبودهای دیگر کرنش میکنند تا غریزه بندگی خود را تسکین بخشند؛ زیرا خدا برای انسان ضرورتی فطری است و همین مظاهر در تأیید این غریزه و طبیعی بودن آن بس است؛ چه اینکه انسان هرگاه از عبادت خدای یگانه خودداری کرد، به ناچار در برابر خدایان بیشمار دیگر به پرستش میپردازد؛ یعنی فطرتش نمیتواند خلأ انکار وجود خدا و الحاد را پر کند. بی گمان آنهایی که جز خدای یگانه را بپرستند، از آرامش و اطمینان حقیقی محروم میباشند و مانند کودک بیمادر، برای خود از پلاستیک، مادر میسازند.[13]
مجله ارمغان / بهمن 1387 / شماره 5
منبع: hawzah.net