معرفی وبلاگ
بسم الرحمن الرحیم ................. اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ (روم/40) "معرفة الله" بطور تخصصی در خصوص موضوع خداشناسی فعالیت می کند. در اینجا سعی می کنیم علاوه بر موضوع معرفت خداوند تبارک و تعالی به انحرافات ادیان و فرقه های مختلف غیراسلام در خصوص مبدا و معاد پاسخ دهیم. برای ارتباط با مدیر وبلاگ می توانید از طریق ارسال کامنت و یا ایمیل: mahziar89@gmail.com اقدام نمایید. رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ(مائده/83)
دسته
link
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 231651
تعداد نوشته ها : 96
تعداد نظرات : 6
***
Rss
طراح قالب

فساد؛ ناشي از ناهماهنگي با مشيّت خداست
آيه ي «لَو كَانَ فِيهِمَا آلِهَهٌ اِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتَا» مي گويد هر جا در مجموعه‎ي آسمان و زمين، خدايي غير از الله هدف قرار گرفته و مطرح شود، آن جا فساد پيدا خواهد شد. آيه در نظر اول استدلال بر توحيد مي آيد و معمولاً در بحث هاي اثبات خدا استفاده مي شود؛ مثلاً مي گويند چون عالَم فاسد نيست، پس اين نشان مي دهد كه تنها يك فرمان و حكم بر آن حكومت مي كند. اما وقتي در آن دقيق شويم، مي‎بينيم كه «فيهما» نكته هاي وسيعتري در خود دارد:
نكته اول- آيه مي گويد در ذره ذره آفرينش، خواست و مشيت خدا جاري است و اگر اين خواست در كارها رعايت نشود، بروز فساد حتمي است. در يكي از پارك هاي جنگلي، براي اين كه نسل بعضي جانوران زياد شود، پلنگ ها را جدا كردند. بعد از مدتي ديدند كه بقيه ي حيوانات تحركشان از بين رفته و بيمار شدند و تلفات زياد شد. زيرا موقعي كه پلنگ در ميان آنان بود، آن ها از وحشت از دست دادن جان، هر روز چندين دشت مي دويدند و هر كدامشان كه بيمار بود و توان دويدن نداشت، شكار پلنگ مي شد و قبل از سرايت بيماري به ديگران، از بين مي رفت و شكار مي گرديد. مأموران پارك نهايياً مجبور شدند چند پلنگ آوردند و همين باعث شد بيماري ها از بين برود. خلقت، همه از اين قبيل است و ذره اي فساد در آن نيست اما تا اختيار انسان دخالت مي كند، فساد آغاز مي شود.


نکته دوم- آیه ی «ظَهَرَ الفَسَادُ فِی البَرِّ وَ البَحرِ بِمَا کَسَبَتْ اَیدِی النَّاسِ» می گوید در زمین و آسمان به خاطر دخالت های جهالت آمیز انسان، فسلد ایجاد می شود. چرا چنین می گوید؟ برای این که خدای تعالی رب آسمان ها .و زمین و مابین آن دو است و به معنی مالک مدبّر می باشد؛ کسی است که عالَم، به تدبیر و اندازه گیری او در جریان است و ضرورتاً، ما هم باید در انجام امور و برنامه ها، این اندازه گیری و تقدیر را رعایت کنیم تا به موفقیت دست یابیم وگرنه فساد بدنبال خواهد داشت. روی کلمه "هر جا در مجموعه‎ی آسمان و زمین" اگر دقت کنید، متوجه می شوید که هر کار و برنامه ای اعم از حکومتی، اقتصادی، اخلاقی، علمی و درونِ خود انسان و .... ، در هر مرتبه‎ای که باشد، درشمول این آیه قرار دارد و اگر راهکاری، غیر از راهکار دین مطرح گردد، همان جا منشأ فساد خواهد شد.
توضیح بیشتر این که منظور از «آلهه» صرفاً اشیاء و بت نیست. انسان اگر خود را مستقل بداند و فکر و برنامه یا هوسش را کافی دانسته و تقدیرات و اندازه گیری های الهی را در حل مشکلات نادیده بگیرد، «آلهه» شدن شامل او هم خواهد شد. آیه ی «أفَرَأیْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ» می گوید به مجرّدی که کسی هوای دل خود را در کارها دخالت بدهد، شرک پیش می آید و توحید از آن کار و مجموعه کوچ می کند. بنابراین آیه ی«لَو کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ اِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتَا» می رساند که هرجا فسادی دیده شد، مسلماً در اعتقاد یا در عمل یا در اجرا یا در قانون‎گذاری آن، شائبه غیر الهی مطرح شده است.
به عبارت دیکر "اصلاحات"، نیاز به اندیشه و مکانیزم صحیح توحیدی دارد که نبود آن، نوع و میزانی از جهالت را در کارها بوجود می آورد که در نهایت به فساد می انجامد. هرجا اصلاحات موفق نشده است، یقیناً بقایای شرک در آن جا وجود داشته است. در ذیل آیه:«وَ مَا یُؤمِنُ اَکثَرُهُم بِاللهِ اِلاَّ وَ هُم مُشرِکُون»از امام صادق (ع) سؤال ‎شد که چگونه در حال ایمان شخص مشرک است؟ ‎فرمودند: « هُوَ قَولُ الرَّجُلِ لَولاَ فُلاَنُ لَهَلَکتُ وَ لَو لاَ فُلاَنٌ مَا اَصَبتُ و کَذَا وَ کَذَا »:"اگر فلانی نبود ما شکست خورده بودیم، اگر فلانی نبود پیروز نمی شدیم و ....". اگر این طور گفته شود، برای خدا در ملکش که رزق می دهد و ضرر را دفع می کند، شریک قایل شده اید! سؤال کننده گفت اگر این طور بگوییم اشکال ندارد؟ « لَولاَ أنْ مَنَّ اللهُ عَلَینَا بفلانٍ لَهَلَکتُ، قَالَ نَعَم لاَ بَاسَ بِهَذَا اَو نَحوِهِ» فرق بین توحید و شرک همین است. ما هم در مکالمه روزمره خود باید بگوییم اگر خدا باد را نفرستاده بود که ابرها را بیاورد، باران نمی‎بارید، یا اگر خدا اختلاف درجه‎ی حرارت را پیش نیاورده بود که باد بوجود آید، ابری موجود نبود. این، توحید است!
توحید این است که در تحلیل های علمی ربوبیت خدا مطرح گردد، در غیر این صورت امام صادق(ع) می گوید: «اَلاَّ تَرَی قَد جَعَلَ لِلَّهِ شَرِیکَاً فِی مُلکِهِ یَرزُقُهُ وَ یَدفَعُ عَنهُ»:"نمی بینی که با این کار برای خدا، در ملکش شریک قایل شده ای که رزق می دهد و ضرر را دفع می کند!" بنابراین اگر در تحلیل کارها، خدا مطرح باشد، این توحید است و هرگاه مسایل، منهای خدا مطرح گردید، شرک است. متاسفانه بعضی‎ها اگر در کارهایشان عامل طبیعی عمل نکند، می‎گویند قدرت خدا جلوی این کار را گرفت و هر جا ببینند کارشان درست ‎شد، می‎گویند عامل طبیعی کار کرد! این ها سوء برداشت است. توحید این است که به قوانین طبیعی، به عنوان آثار مشیّت الله نگریسته شود و اگر منهای مشیّت مطرح شد، شرک می شود
نکته سوم- از آیه ی لَو کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ اِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتَا لَوکَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ اِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتَا»، نکته ی ظریف دیگری فهمیده می شود. از ان جا که اراده خدا بر هر چیزی بین آسمان حاکم است و همه بسبب آن بسوی صلاح و سداد پیش می روند. ‹قلب› انسان هم که جزیی از مجموعه ی بین آسمان و زمین است و دراین میانه با توجه به ساختمان آن، یاد و ذکر خدا درآن پیچیده شده است، به زبان حال ”خدا، خدا“ می گوید و اگر اله و خدایی غیر از الله یا به عبارت دیگر اراده ای غیر از اراده ی خدا در آن مطرح شود، فساد ایجاد می گردد.
جهل عبارت از این است که انسان چیزی به خواهد که خدا نخواهد. به عبارت دیکر مشیت الهی را در کارها در نظر نگیرد. این نوع جهل بطور نسبی در همه هست. «لا اله الا الله» می گوید چون اله و کارگزار دیگری در عالم جز الله، تحقق خارجی ندارد، اگر تصور شود که دارد، نام آن اندیشه نیست، جهل و پندار نام دارد. انسان نوری می‎خواهد که بوسیله آن پندارهای خود را بر طرف کند و برای این کار لازم است موانع دیدن او برطرف شود، تا آزاد بیاندیشد و جاهلانه عمل نکند. آزادانه اندیشیدن این است که انسان برای خودش و چیزی، شیئیّت یا استقلال قائل نشود؛ زیرا شیئیّت مساوی با «پندار الوهیت» است. شیئیّت و استقلال قائل شدن برای چیزی به این معنی که انسان بجای کشف ساز و کار های الهی در خلقت، به مکانیزمی که خدا در عالم برای تحقق برنامه ها گذاشته، توجهی نکند و صرفاً به خود و اندیشه خودش بسنده نماید و "من" آلهه ی او گردد.
جریان کار به این صورت است که اول الوهیت انسان مطرح می شود، بعد «یفسد فیها» پیش می آید. چه جالب قرآن رابطه‎ی فساد با اراده علوّ یا برتری در زمین را بیان می کند! «تِلْکَ الدّارُ الآخِرَه نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًا فِی الاَرْضِ وَ لا فساداً» این جا چون نکره در سیاق نفی است. می خواهد بگوید که طالب هیچ نوع برتری نباش که فساد بدنبال دارد! متقی کسی است که اراده برتری بر دیگران را ندارد زیرا فساد بدنبال می آورد. برتری مذموم نیست، ارده‎ی آن مذموم است. اگر انسان در اعلی علیّین قرار بگیرد یا حکومت آسمان و زمین را به اوبدهند، مذمت و ضرر ندارد، آن چه که مذمت و ضرر دارد، "خواستن" آن ها است. درهمین رابطه امام صادق علیه السلام در روایتی می گویند: "از مسلمان در تعجبم! خدای تعالی کاری برای او پیش نمی آورد، مگر این که خیر او در آن است. اگر با قیچی بدنش را ریز ریز کنند، برای او خیر است و اگر حکومت آسمان و زمین را هم به او بدهند، برایش خوب است!". این به چه معنی است؟ معنایش این است که مؤمن چون درون او در فساد نیست، شرایط بیرونی نمی‎تواند او را به فساد بکشاند اما کافر چون داخل او فاسد است، به فساد کشیده می شود.

انسان در گرفتن امانت چابک است
چرا انسانی که در بطن خود آگاهی خاص نسبت به توحید دارد و به ربوبیت و تقدیر الهی معترف است، جهالت می کند؟
آیه ی «اِنَّا عَرَضنَا الاَمَانَهَ عَلَی السَّمَوَاتِ وَ الاَرضَ فَاَبَینَ اَن یَحمِلنَهَا وَ حَمَلَهَا الاِنسَانُ اِنَّهُ کَانَ ظَلُومَاً جَهُولاً»، به این سئوال جواب می دهد. خداوند امانت را بر آسمان و زمین و ما بین آن دو عرضه کرد. همه عاقلی کردند و از قبول آن سر باز زدند، اما انسان چون استعداد آن را داشت، پذیرفت. در این جا مراد از ظلوم و جهول نکوهش انسان نیست، بلکه خدای تعالی، او را تحسین هم می کند که این چه موجودی مختاری است که چنین کاری را می کند! زیرا کسی می تواند متصف به ظلم و جهل باشد که شأنش اتّصاف به عدل و علم بوده و در برابر آن مسئول باشد! وگرنه چرا به کوه، ظالم و جاهل نمی گویند؟ چون کوه متصف به عدالت و علم نمی شود، به خلاف انسان که به خاطر این که شأن و استعداد علم و عدل را دارد، ظلوم و جهول نیز هست. ظلوم و جهول می رساند که قضیه زوری نبوده است.
اگر جاذبه ی قبول امانت در انسان نبود، همه ی کارها تعطیل می ماند! مثلاً انسان زن می گیرد و زن امانت است، صاحب اولاد می شود و اولاد امانت است، سالم است و سلامتی امانت است، عمر می خواهد و زمان امانت اوست. مال و دارایی می خواهد، مال و دارایی امانت است.
امانت پذیری و قبول مسئولیت، پوسته ظاهر یا تعیّنی وجود انسان و «اَلَستُ بِرَبِّکُم قَالُوا بَلَی» یا عالم ذر، بخش مکتوم یا نهانی اوست. با شکسته شدن تعین انسان که همان حالت استقبال از امانت و مسئولیت است، اعتراف به ربوبیت ظهور پیدا می کند. از این جهت انسان تا جایی که بتواند به مخلوق و اسباب متوسل شود، از خالق استمداد نمی طلبد! تا برنامه ریزی برای او امکان داشته باشد، « یا الله » نمی گوید! شما می بینید که معمولاً کسانی که بچه های خود را به امامزاده ها می برند، افرادی هستند که دکترها جوابشان کرده اند! طبیعت انسان چون ظلوم و جهول است، او را به جمع آوری دنیا و هر چه در آن است، امر می کند و دوست دارد که هر روز بر امانتش افزوده شود، اما فطرت می گوید که امانت باید به صاحب اصلی اش برگردد.
انسان ممکن است بگوید چگونه بدانم که در عالم «ذر» به من امانتی داده شده و من قبول کرده ام؟ در جواب می گوییم شاهد بر آن، وضع موجود خود انسان است! آن قدر خدا در زندگی انسان از این شواهد و مدارک دارد که مثل روز روشن است که این معنا هست! الان اگر به خواهند به کسی پست و مقامی را به عنوان امانت بدهند، آیا کسی هست که بگوید نمی خواهد؟ ممکن است صریحاً نگوید، اما در معنا می گوید، بله بده بیاد! به عبارت دیگر انسان در گرفتن امانت چابک است و در وجود او دعوای بین فطرت و طبیعت فعال می شود؛ فطرت نگران عواقب کار است و طبیعت از این که به دیگری واگذار شود و از حوزه او بیرون رود، منقلب می شود.
منبع: haerishirazi.ir

شنبه پنجم 12 1391 15:25
X