كتاب: ترجمه تفسير الميزان جلد اول صفحه 145
نويسنده: استاد علامه طباطبايى
خداى تعالى در آيات بسيارى از كلام مجيدش ملك عالم را از آن خود دانسته، از آن جمله فرموده: (لله ما فى السماوات و ما فى الارض، آنچه در آسمانها است و آنچه در زمين است ملك خدا است)، (1) و نيز فرموده) (له ملك السماوات و الارض، ملك آسمانها و زمين از آن او است)، (2) و نيز فرموده: (له الملك و له الحمد، جنس ملك و حمد از او است) (3) .
و خلاصه
خود را مالک على الاطلاق همه عالم دانسته، نه بطوریکه از بعضى جهات مالک باشد، و از بعضى دیگر نباشد، آنطور که ما انسانها مالکیم، چون یک انسان اگر مالک بردهاى، و یا چیزى دیگر باشد، معناى مالکیتش این است که میتواند در آن تصرف کند، اما نه از هر جهت، و بهر جور که دلش بخواهد، بلکه آن تصرفاتى برایش جائز است که عقلا آنرا تجویز کنند، اما تصرفات سفیهانه را مالک نیست، مثلا نمیتواند برده خود را بدون هیچ جرمى بکشد، و یا مال خود را بسوزاند.
و لکن خدایتعالى مالک عالم است بتمام معناى مالکیت، و بطور اطلاق، و عالم مملوک او است، باز بطور مطلق، بخلاف مملوکیت یک گوسفند، و یا برده، براى ما انسانها، چون ملک ما نسبت بان مملوک ناقص و مشروط است، بعضى از تصرفات ما در آن جائز است، و بعضى دیگر جائز نیست، مثلا انسانیکه مالک یک الاغ است، تنها مالک این تصرف است که بارش را بدوش آن حیوان بگذارد، و یا سوارش شود، و اما اینکه از گرسنگى و تشنگیش بکشد، و باتشش بسوزاند، و وقتى عقلاء علت آن را میپرسند، پاسخ قانع کنندهاى ندهد اینگونه تصرفات را مالک نیست.
و خلاصه تمامى مالکیتهائى که در اجتماع انسانى معتبر شمرده شده، مالکیت ضعیفى است که بعضى از تصرفات را جائز مىسازد، نه همه انحاء تصرف ممکن را، بخلاف ملک خدایتعالى نسبت باشیاء، که على الاطلاق است، و اشیاء، غیر از خدایتعالى رب و مالکى دیگر ندارند، و حتى مالک خودشان، و نفع و ضرر، و مرگ و حیاة، و نشور خود نیز نیستند.
پس هر تصرفى در موجودات که تصور شود، مالک آن تصرف خدا است، هر نوع تصرفى که در بندگان و مخلوقات خود بکند، میتواند، و حق دارد، بدون اینکه قبح و مذمتى و سرزنشى دنبال داشته باشد، چون آن تصرفى از میان همه تصرفات قبیح و مذموم است، که بدون حق باشد، یعنى عقلاء حق چنین تصرفى را به تصرف کننده ندهند، و او تنها آن تصرفاتى را میتواند بکند، که عقلاء آنرا جائز بدانند، پس مالکیت او محدود به مواردى است که عقل تجویز کرده باشد، و اما خدایتعالى هر تصرفى در هر خلقى بکند، تصرفى است از مالک حقیقى، و در مملوک واقعى، و حقیقى، پس نه مذمتى بدنبال دارد، و نه قبحى، و نه تالى فاسد دیگرى.
و این مالکیت مطلقه خود را تایید کرده باینکه خلق را از پارهاى تصرفات منع کند، و تنها در ملک او آن تصرفاتى را بکنند که خود او اجازه داده باشد، و یا خواسته باشد، و خود را محاسب و بازخواست کننده، و خلق را مسئول و مؤاخذ دانسته، فرموده: (من ذا الذى یشفع عنده الا باذنه، آن کیست که بدون اذن او نزد او سخنى از شفاعت کند)، (4) و نیز فرموده: (ما من شفیع الا من بعد اذنه، هیچ شفیعى نیست، مگر بعد از اجازه او) (5) و نیز فرموده: (لو یشاء الله لهدى الناس جمیعا، اگر خدا میخواست همه مردم را هدایت مىکرد) (6) و نیز فرموده (یضل من یشاء و یهدى من یشاء) (7) و باز فرموده (و ما تشاؤن الا ان یشاء الله و در شما خواستى پیدا نمیشود، مگر آنکه خدا خواسته باشد)، (8)
و نیز فرموده: (لا یسال عما یفعل، و هم یسالون، باز خواست نمیشود از آنچه مىکند، بلکه ایشان باز خواست میشوند) . (9)
پس بنا بر این خدایتعالى متصرفى است که در ملک خود هر چه بخواهد مىکند، و غیر او هیچکس این چنین مالکیتى ندارد، باز مگر باذن و مشیت او، این آن معنائى است که ربوبیت او آنرا اقتضاء دارد.
پىنوشتها:
1ـ سوره بقره آیه 284
2ـ سوره حدید آیه 5
3ـ سوره تغابن آیه 1
4ـ سوره بقره آیه 255
5ـ سوره یونس آیه 3
6ـ سوره رعد آیه 31
7ـ سوره نحل آیه 93
8ـ سوره دهر آیه 30
9ـ سوره انبیاء آیه 23
منبع:
hawzah.net